هفتمین مسافرت
تصمیم گرفتیم صبح روز اول فروردین با دایی جون مهدی+خاله جون سمیه+اوحد کوچولو بریم شیراز شهر خاله جون سمیه‚برای همین شب قبلش وقتی خواستیم کالسکتو از توی ماشینم برداریم تا بزاریم تو ماشین بابا با صندوق عقب خالیه ماشین روبرو شدیم‚واااااااااااااااااااااااااای هر دو تا کالسکتو دزدیده بودن(دیگه اتفاقیه که افتاده فدای سرت مانی قشنگم ‚بابایی باید دوباره زحمتشو بکشه ).توی راه هم تو و اوحد تقریبا با هم هماهنگ بودید و زمان خوابتون یکی بود و اینکه تو این سفر هر دوتون توی اعتصاب غذا بودید.شبا ما خونه خاله حمیده(خواهر خاله سمیه)میخوابیدیم و اوحد اینا هم که خونه مامان جونش میخوابیدن و توی روز هم که همه با هم میرفتیم بیرون میگشتیم.شب د...
نویسنده :
مامان مریم
1:06
تحویل سال 93
خونه مامان جون بودیم و هر کی مشغول یه کاری بود و یه سفره هفت سین ناقص چیدیم و ... ایشالا که سال خوبی رو در کنار هم داشته باشیم مانی خان. اوحد کوچولوی خوشگل من وای که چه کردی با دیدن ماهیا‚آخرش هم با گریه از جلوت برداشتیمشون ...
نویسنده :
مامان مریم
22:00
اخبار 13ماهگی
یعنی از وقتی یک سالت شده اصلا انگار یه بچه دیگه شدی‚فوق العاده شیطون و وروجک.دو تا دندون بالاییت هم در اومده و الان دیگه مانی 4دندون شدی.فقط کافیه من بشینم پای لپ تاپ سریع میای و ... هنوز با شیر خوردن یا توی ماشین یا توی ننو میخوابی البته فقط توی ماشین باید آهنگ هم برات بزارم‚پستونک هم یه دو ماهی هست که دیگه خودت ترکش کردی و توی شیشه هم فقط اگه آب باشه میخوری نه چیز دیگه. تاتی روتو خیلی دوست داری و کلی باهاش راه میری اونم با سرعت غ...
نویسنده :
مامان مریم
21:55
13ماهگیت مبارک
پسر کوچولوی بانمکم 13ماهگیت مبارک .این ماه عکس انداختن ازت خیلی سخت بود تا من میومدم عکس بگیرم تو فرار میکردی و میرفتی. ...
نویسنده :
مامان مریم
17:23